کد مطلب:125589 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

خاک راه حسن
شگفت نبود اندر ثنای خلق حسن

كه شعر من همه زیبا شود به وجه حسن



نثار گفته ی من چرخ، عقد پروین ساخت

چو دید شعر من اندر ثنای خلق حسن



ولایت حسن ای دل فریضه ای باشد

كه از فرایض دین است اعدل و احسن



مرا چو طوق به گردن بود ولایت او

مرا مباد خود این طوق دور از گردن



به شهر موصل و شامات و كوفه آنچه رسید

بدان امام زمان ز آن گروه فتنه فتن



نه از یهود، مسیحا، نه از قریش، احمد

نه بر سلیمان، این ظلم شد ز اهریمن



از آن عصای بود به زهر آبداده در موصل

كه پای او همه مجروح شد چو سینه ی من





[ صفحه 218]





لبش كه سرخ گل باغ خلد بود دریغ

كه سبز گشت و مرا شد سرشك چون روین [1] .



چو خسروان اگرش بارگاه و دربان نیست

مرا به روضه ی آن شاه كاش بود وطن



ز خاك راه حسن دولت و سعادت جو

از آنكه اختر سعد است خاك راه حسن



ز جور چرخ، امان او بود و لا تیأس [2] .

شفیع جرم «هما» او بود و لاتحزن



[ صفحه 219]




[1] روين: روناس، رويناس، گياهي كه ريشه ي آن سرخ رنگ است و در رنگرزي به كار مي رود.

[2] لا تيأس: مأيوس نباش.